سخن از مسعود فراستی، خبرسازترین منتقد سینمای ایران است. همان منتقدی که با بی رحمی، واژه «مزخرف» را مثل نقل و نبات برای فیلمهایی که از نظر خودش، کمترین استاندارد فیلمسازی ایران را ندارند، استفاده میکند و هیچ ابایی هم ندارد، از اینکه فلان همکار یا رفیق قدیمی را که در بیرون از اتاق نقد، با یکدیگر «چشم در چشم» میشوند، آزرده خاطر کند.
دیاثت فرهنگی
برای شروع روایت، راه چندان دوری نمیرویم و ماجرا را از همین چندی پیش و برنامه تلویزیونی «هفت» شروع میکنیم، جایی که مسعود فراستی به دعوت بهروز افخمی- مجری و سردبیر برنامه- میز نقد را میچرخاند. فراستی، فیلم «دونده زمین» کمال تبریزی را که با بودجه ژاپنیها ساخته و پس از شش سال توقف، اکران شده بود، نقد کرد. نقدی که جنجال راه انداخت. مسعود فراستی که تنها و در سالن خالی، «دونده زمین» را دیده بود، گفت: فیلم علیه مردم است. فیلم بشدت بیغیرت است. همان بی غیرتی که آقای جوادی آملی به آن اشاره کردند که فروش مملکت به بیگانه مصداق کامل بی غیرتی است. ما دیاثت فرهنگی و هنری هم داریم که متأسفانه فیلم، چنین دیاثت و فروش غیرت در آن است. استفاده فراستی از واژه «دیاثتفرهنگی» مثل بمب صدا کرد و سیل اتهامات را به سوی فراستی روانه کرد.
شعبان بیمخ سینمای ایران؟
کمال تبریزی در برنامه اینترنتی سی و پنج و در مصاحبه با فریدون جیرانی سکوت را جایز ندانست و برای آقای منتقد، شمشیرش را از رو بست. تبریزی گفت که فراستی میخواهد تیتر رسانهها شود. به گفته تبریزی، افرادی مثل او نیاز دارند که خودشان را به روانکاو نشان دهند. او فراستی را شعبان بی مخ سینمای ایران نامید.
خاطره شلاقزدنها
واکنشها درمورد فراستی، به اینجا ختم نشد. برخی رسانهها به حکم شرعی استفاده از چنین واژه ای اشاره کردند و با تمسک به ماده 608 قانون مجازات اسلامی، خواستار تعزیر فراستی شدند. همین واکنش، کلیدواژه ای را برای شمار دیگری از رسانه ایها فراهم کرد تا به بازخوانی برخی خاطرات دهه 60 سینمای ایران بپردازند و خاطره ای را روایت کنند که گویا محمدرضا فرحبخش- تهیه کننده - در جایی بازگو و عبدالله علیخانی - تهیه کننده دیگر- نیز تأییدش کرده است، مبنی بر اینکه در سال 63، وقتی علیخانی برای اعتراض به ممنوع کار شدن جمشید هاشم پور به وزارت ارشاد میرود، او را به شکل «جوجه کبابی» میبندند و فیض الله عرب سرخی در حضور مدیران وقت سینمایی کشور، به او شلاق میزند. با این همه، فراستی به خبرنگار سوره سینما میگوید:«همه فیلمهای وطنفروش مصداق این مفهوماند. من اثر را نقد میکنم، نه شخص را».
نقد رئیس جمهور
آقای منتقد در اردیبهشت امسال و در برنامه «هفت» بار دیگر خبرساز شد، آنجا که در میز نقد قرار بود فیلم «بادیگارد» حاتمی کیا را نقد کنند. در شروع بحث، مسعود فراستی به فرهنگ «نقد» نقبی زد و به ماجرای بازدید رئیس جمهور از یک کارخانه تولیدی اشاره کرد که در آن بازدید، حسن روحانی سوار بر خودرو بی آنکه پیاده شود، با کارگران خوش و بش میکند. فراستی دراین باره گفت: فیلم من را متعجب کرد. من به آقای روحانی رأی دادم ... اما اگر رئیس جمهور عزیزمان بپذیرد این نقد را که این رفتار اشتباه بود و از دست شان در رفت، خیلی خوب است و اگر بی اعتنایی کند و نپذیرد که با ماشین آخرین مدل ژاپنی سیاه و کمی ترسناک نمیشود رفت پیش کارگران و از روز کارگر حرف زد، نشان میدهد نقدپذیر نیست. فراستی پس از این سخنان، «بادیگارد» حاتمی کیا را نیز بی نصیب نگذاشت و گفت: این فیلم، تنها ادای فیلم آرمانگرا را درمی آورد.
روزگار سپری شده
از چهارده، پانزده سالگی به سینما علاقهمند میشود. هفده ساله است که دست به قلم میبرد و برای صفحات خوانندگان مجله فردوسی، مطلب مینویسد. در دبیرستان انشاهایش زبانزد است. آقای نقد در مصاحبه با وبسایت «حاشیه» درباره خودش و گرایش سیاسی اش در روزگار نه چندان دور میگوید: جزو دانشجوهای شلوغکن در اروپا بودم. گرایشم چپ بود. منتها گرایشی از چپ که طرف انقلاب بود. الان معتقدم همه گرایشهای چپ مارکسیستی قدیم خیلی چیزها را نمیفهمیدند؛ فردیت، هنر و مهمتر از اینها مردم را نمیفهمیدند. قیّم بودند، نگاهشان از بالا به پایین بود و خیلی جاها با روشنفکرهای بورژوا هم موضع میشدند. خبرنگار از او میپرسد: آقای فراستی! شما چرا با دیگران دعوا داری؟
او میگوید: اساس دعوای من، جهانبینی من است. دعوای من با خیلی طیفها و خیلیهاست. مسعود فراستی خودش معتقد است - برخلاف تصور بسیاری- چهره محبوبی نزد مردم است. او میگوید: یک راننده تریلی چند وقت پیش من را دید و گفت: فلانی خیلی مخلصیم! خیلی جرأت داری! یا اینکه یک روز توی میدان شوش یک راننده تاکسی به فراستی میگوید: تو به من متر دادی. گفتم متر چه چیزی؟ گفت: اینکه میگویی فرم، خیلی نمیفهمم اما میفهمم پیش از اینکه گول حرف بزرگی را بخورم نگاهم را درست کنم.
نقد و دیگر هیچ!
اگر در همه دنیا عاشق یک چیز باشد، آن «نقد» است و بس! خودش در جایی گفته است: من از دو چیز لذت میبرم، خیلی وقتها از چیزی که نقد میکنم و نظر مثبت دارم لذت میبرم و وقتی که نقد منفی میکنم. مثل نقدی که به فیلم «هامون» زدم. از نقد لذت میبرم. نه از نقد خودم، از پروسه نقد. از سال 68 است که به قول خودش، سیستماتیک شروع میکند به نقد نوشتن. او رکگویی و صراحت کلام خودش را تا اندازه ای مدیون «شمیم بهار» است. میگوید: آدمهایی که روی من تأثیر گذاشتند، پدرم، جلال آل احمد، ساعدی، سارتر، کیومرث وجدانی، شمیم بهار و رابین وود بودند.
حاضرم با فراستی پیش روانکاو برویم
فریبرز عرب نیا بازیگر سینما در خردادماه 90 برای دومین هفته متوالی مهمان برنامه «هفت» بود که در آنجا حرفهایی را نیز درباره فراستی بر زبان راند. به گزارش خبرآنلاین، عرب نیا گفت: آقای فراستی گفت من متوهم هستم، من حاضرم با یکدیگر نزد روانکاو برویم تا تشخیص دهد کدام یک از ما به روانکاوی نیاز داریم.
40 دقیقه حرف برای 2 دقیقه فیلم!
یک خبرنگار زبل از مسعود فراستی میپرسد: تا امروز شده درباره فیلمی که ندیده اید، حرف بزنید؟ فراستی بی درنگ در پاسخ میگوید: خیلی خوب گفتی! ]میخندد[. درباره یک فیلم که فقط دو دقیقهاش را دیدم 40 دقیقه حرف زدم، خودم هم لذت بردم چون درست حرف زدم.
فراستی در «خندوانه»
مسعود فراستی، نهم خرداد به برنامه «خندوانه» با اجرای رامبد جوان رفت. در ابتدای برنامه، رامبد به فراستی گفت: حالا که اینجا نشستهای همه بچههای سینما میخواهند مرا با تیر بزنند و میگویند با مسعود نخند! با او رفاقت نکن! او جگر ما را درآورده است!
نظر شما